
نام پدر : عباس
محل تولد : رفسنجان
تاريخ تولد : 1337
استان : كرمان
تحصيلات : پزشك
مسئوليت : دكتري
محل شهادت : سومار
تاريخ شهادت : 21/04/1367
حسين زکريا در اولين روز بهار 1337 در شهرستان رفسنجان چشم به جهان گشود و با آمدنش فضاي خانوادهاش را بهاري تر کرد. خانوادهاي از طبقهي متوسط با پدر و مادري متين و مهربان که از هيچ تلاشي براي تربيت و رشد فرزندشان دريغ نميکردند. دوران دبستان حسين تا کلاس پنجم در رفسنجان بود. اما به دليل تلاش و پشتکاري که از خود نشان ميداد و استعدادي که از آن برخوردار ود براي ادامه ي تحصيل راهي مدرسهي شبانه روزي البرز در تهران گرديد.
موفقيت حسين با کسب رتبه ممتاز در دبيرستان البرز زمينهاي شد تا با آمادگي تمام در کنکور ورودي دانشگاه شرکت کرد و در چند رشتهي تحصيلي از جمله دندانپزشکي شيراز، زمين شناسي مشهد و پزشکي تهران مورد پذيرش قرار گيرد. اما علاقهي شديدش به پزشکي او را در تهران ماندگار کرد. از همان دوران تحصيل آرزو داشت در آينده مطب زده و از طبقه مستضعف حق ويزيت دريافت نکند و حتي پول نسخه ها را هم خودش بپردازد. اما جنگ تحميلي آغاز شد و او را به سوي مناطق عملياتي کشانيد تا در آنجا به نوعي ديگر به آرزوي ديرينه خود جامه عمل پوشاند. در ابتدا چون عضو گروه امداد دانشگاه بود دورههاي ويژه چتربازي ديده بود تصميم گرفت به عنوان يک بسيجي به جبه سومار رفته و از آنجا به مداواي مجروحان بپردازد که در همان جا در حمله شيميايي عراق مصدوم د و پس از انتقال به تهران و بهبودي، مجددا به منطقه بازگشت. او در حين حضور در جبهه درسش را هم ادامه داد و توانست مدرک دکتري پزشکي که با اعطاي تشويق نامهاي از دانشگاه تهران همراه بود دريافت کند.
دکتر مجتهدزاده (استاد دانشگاه) درباره حسين گفته بود: «ايشان هم از نظر اخلاقي و هم از نظر درسي جزء ممتازترين دانشگاه هستند.»
دکتر زکريا پس از فارغ التحصيلي به عضويت نيروي هوايي ارتش درآمد و به عنوان پزشک از سوي تيپ 55 هوابرد شيراز در جبهههاي حق عليه باطل مشغول انجام وظيفه شد.
او در جبههها آنقدر مشغول معالجه مجروحان ميشد که همه را به تعجب وا ميداشت و بارها پيش ميآمد که تا 24 ساعت غذا نخورده بود و گويي رسيدگي به مصدومان و درمان آنها او را آنقدر تغذيه روحي ميکرد که نياز به غذاي جسمي را در خود احساس نميکرد تا آنجا که مسؤولان ارتش تصميم گرفتند به پاس فعاليتهاي چشمگيري از او تجليل به عمل آورند.
علاقهي وي به امام به حدي بود که پس از ملاقات با ايشان هميشه ميگفت: «من دگرگون شدم و ديگر تمام علاقههايم به جبهه و شهداست» نه تنها خود شوق حضور در جبهه را داشت بلکه مشوق همه براي حضور در پيکار با دشمن بود و ميگفت «پس چه کسي بايد از کشور دفاع کند. اگر من شهيد شدم افتخار نصيبم شده است. گريه نکنيد. مرگ حق است که اگر با افتخار باشد بهتر است.
سرانجام افتخار شهادت در تاريخ 21/4/67 زماني که سرگرد دکتر حسين زکريا قرار بود به مرخصي بياييد در عمليات مرصاد در اسلام آباد غرب نصيبش شد؛ آتش دشمن بسيار سنگين بود و درحاليکه تلاش ميکرد يکي از مجروحان را به تنهايي از آمبولانس بيرون بياورد، گلوله دشمن همچون سفير شهادت سر و گردنش را نشانه رفته و به فيض عظيم شهادت نائل آمد و پيکر پاکش در گلزار شهداي رفسنجان به خاک سپرده شد.
وصيت نامه